من قبل از خواب به رختخواب رختخواب آمدم سکی خفن ، او را گرفتم که با استمناء کار کند و این در پایان به من کمک کرد
در نیمه شب ، ترکیدن درب اتاقش باعث ترسیدن مردی شد و این خواهرش بود که مخفیانه در اتاق والدینش قدم می زد و وقتی یک عضو چسبناک را دید ، متوجه شد که او کار درستی را انجام داده است. او لباس خود را باز کرد و هیچ چیز زیر آن نبود ، فقط یک پای طاس و دو تا حلق سکی خفن آویز. سپس من نشستم و به ما کمک کرد تا نویسنده را در دست او بکشیم.