دوست پدرم مرا در مجله پلیبوی بدون شلوار پیدا کرد و من مجبور شدم سکس باحال خفن با او خودارضایی کنم تا دست بردارم
او در اتاق خود دراز کشیده بود و مخفیانه در یک مجله بزرگسال سکس باحال خفن سرگردان بود ، ناگهان دوست پدرش برای سلام و احوالپرسی به او آمد و او را ترسیده یافت. برای اینکه جلوی آن را ندهد ، مجبور شد زبان را به او ببخشد و بیدمشک خود را روی خروس خود بچرخاند. او شلوار خود را روی خر خر کرد و از وی برای این پذیرایی زیبا تشکر کرد و رفت تا با پدرش صحبت کند.