دختر یک خواهر برهنه برای حمام کردن در حمام سگس خفن پیدا کرد ، دختر خروس او را دید و خیلی دیر شده بود که عقب بیفتد
این مرد به شنا رفت و چلپ چلوپ آب در حمام را نشنید ، بنابراین وقتی نزدیک شد ، خواهر نیمه خود را در یک خجالت احمقانه پیدا کرد و با انگشتانش روی گربه هایش بازی کرد. اما وقتی چشم یکی از اقوام حیرت انگیز را دید ، به سختی خودش را پوشانده بود و حس کمی از آن وجود نداشت ، هر آنچه که برای دیدن و تردید لازم بود خیلی دیر شده بود و فقط یک چیز باقی سگس خفن مانده بود: تسلیم شدن در برابر احساساتی که ناگهان فوران کرد.