من یک پسر کوچک را با یک سیگار در دندان هایم گرفتم و یک خروس را در دهانم هل کس و کون خفن دادم تا او دیگر سیگاری نکند
من برای پیاده روی بیرون رفتم و دیدم پسر کوچکم سیگار در دهانش نگه داشته است ، مشغول صحبت و صحبت کردن از طریق تلفن ، صعود و وزن کردن آواز نگرو است ، او را به سمت مو گرفتم و او را به باتلاق کشیدم. یک دختر ترسیده تمام وقت در کس و کون خفن پاها گیر می کند ، التماس می کند که او را در آنجا غرق نکنید. وی در پاسخ گفت: شما بیمار هستید ، اکنون من شما را با سیگار و این افکار تغذیه خواهم کرد.